گفتمش همدم شبهایم کو؟ تاری از زلف سیاهش را داد
گفتمش بی تو چه می باید کرد؟ عکس رخساره ی ماهش را داد
وقت رفتن همه را می بوسید به من از دور نگاهش را داد
یادگاری به همه داد و به من انتظار سر راهش را داد
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد عجب از محبت من که در او اثر ندارد
غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی
می رسد روزی که تنها در کنار قبر من شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی
نظرات شما عزیزان:
سبحان 
ساعت12:29---6 فروردين 1391
سلام
از نوشته هات فهمیدم که دلت جایی اسیره بی خیال منم مثل توام .منم گهگداری شعر میگم برات میفرستم اگه خوشت اومد میتونی ازشون استفاده کنی.همین روالو ادادمه بده فقط لطفا تک
اهنگ های جدیدو برای دانلود بزار خوبه.
اگه به عشقت رسیدی لطفا وبتو دگرگون نکن چون من میخوام سالها باش گریه کنم .(واقعا دمت گرم) پاسخ:سلام ممنون که بهم سر زدی لطفا آدرس وبلاگت رو بگو تا منم نظر بدم
بازم بهم سر بزن
|